۱۳۸۵ تیر ۱۸, یکشنبه


برای همه ی کسانی که نصف شب با تلفن کار دارند

اتفاقات قبل از تغییرات

روزها گذشته بود و گرسنه بودم. لزومی نداشت که دنبال یخچال بگردم، رادیو اعلام کرده بود که مورچه ها طی عملیات موفقیت آمیزی یخچال را به سرقت برده اند.... نقطه سر خط
درهمان حال مرگ بودم که که نامه ای به دستم رسید. نامه به وسیله ی پست عادی به و از شهری دور آمده بود. توی نامه اشاره شده بود که من مخل آسایش شبانه نویسنده هستم، نوشته بود بهتر است مثل بقیه زندگی عادی خود را داشته باشم. ولی چون گرسنه ام بود بقیه ی نامه را خوردم ( دلیل از این احمقانه تر می خواهی؟) ..... نقطه سر خط
نامه ریقم را درآورد، آنهم درست وسط آشپزخانه .... مشغول تمییز کردن آشپز خانه بودم که تلفن زنگ زد: - الو بفرمایید
- الو، سلام قربان، ببخشید مزاحمتان شده ام، جنابعالی صورت جلسه شده اید؟ .... سر خط
- منظورتان را دقیقا نمی فهمم! بیشتر توضیح دهید ..... سر خط
- نگاهی به محتویات معده ی تان بیاندازید، متوجه می شوید. ..... سر خط
- محتویات معده ام خالی شده ! تلفنم دیگر کار نمی کنه. ..... سر خط
تق ! گوشی را گذاشتم
- بروکرات های عوضی. ..... نقطه سر خط
***
مریض گوشه ی اتاقم افتاده بودم که یک عده ریختند توی خانه. همه ی شان شبیه به هم تا دندان مسلح. یکی شان داد زد: " اوناهاش ! مریض رو بگیرین "..... ریختند سرم، دست و پایم را بستند، بردنم که بازجویی ام کنند. یکی شان هم ماند توی خانه تا آشپز خانه را تمییز کند. ..... نقطه سر خط
موقع بازجویی ازم پرسیدند که چند سال است، صورتجلسه ها را میخورم؟ من هم جواب دادم که تا به حال کار دیگه ای نداشتم و شدیدا به پول احتیاج داشتم. باز جو دوباره پرسید آیا میانه ای با خارجی ها دارم من هم جواب دادم که از آنها دل خوشی ندارم بازجو با دلسوزی تمام ادامه داد که این روش درستی برای زندگی نیست ،پس بهتر است دیگر دوشاخه ی تلفن را به برق نزنم تا آرامش شبانه ی دیگران را ازشان نگیرم. من هم گفتم که می خواستم جانشان در امان باشد. باز جو گفت این قبیل مسائل در حیطه ی اختیارات من نیست، ...... باید مسیر زندگیمان را تغییر بدهیم،(رجوع شود به تغییرات) بعد هم اضافه کرد که بهتر است از دوست دخترمان دست بکشیم و یا اینکه تا کی قرار است نصف شب به دیگران تلفن کنیم. ..... نقطه سر خط
بعد از دو روز آزادم کردند. هنوز گرسنه بودم، رفتم خانه، تلفن همچنان وسط خانه روشن و ریقم هم کف آشپزخانه کپک زده
بود.آشپزخانه را "تی" کشیدم و گرفتم خوابیدم

۷ نظر:

ناشناس گفت...

من از دستانم دست كشيدم
با يك بطري نوشابه
تمام صورت حسابها را سربالا رفتم
و خيلي جالب ديدم تلفن سر خط زنگ مي‌زند
اين ها را نگفتم كه بگويم دلت برايم بسوزد
ما همدرديم
يا به قوط حافظ درد هم

ناشناس گفت...

salam babak jan!
fekr nemikoni in chand rooz tehran ye kam noorani shode?

az aloodegish ham kam shode.


akhe man injam

ناشناس گفت...

salam babak.
cetori?
aziz jan.
man kave hastam. va delam barat tang shode. ba man tamas begir
09123090602

ناشناس گفت...

salam agha babaK !
webloge khooBi dari !
shomam ke az doostani ;)
kaveh adresse injar0 behem dad
omidvaram moafagh bashi ( albate hasti ;) )

ناشناس گفت...

فيلصفحه در انتظار شماست

ناشناس گفت...

behtare beham dige tohin nakonim . rishkhand ham manoon . kie ke khodesho dast nandaaze pas :
gave heydari said...

salam babak.
cetori?
aziz jan.
man gave hastam. va koonaam barat tang shode. ba man tamas begir
09123090602

1:20 PM

dar haghighat hich aashnaaiati ba man va kaave voojood nadaare . faghat in ye oghde az doraane avaane koodaki dar man bood ke bejaaye kaave begam , gaave . hamoon toor ke hamishe doost daashtam be jaaue taxi be gam taski va bejaaye baabak begam kabaab .
aayaa in oghde haaye maa hastand ke zendegi maaraa misaazand ya zendegi maa oghde haaye maaraa ?

ناشناس گفت...

چرا به روز نميشي؟