۱۳۸۵ اردیبهشت ۲۸, پنجشنبه


تغییرات
تقدیم به فاطمه ترکی عزیز که دل به تغییر دارد
صبح که از خواب پاشدم، تلفن زنگ زد. صدای پشت خط بهم گفت که :دیگه کاری باهام نداره، گفت که: مسیر زندگی اش داره تغییر میکنه و تغییرات زندگی اش تغییرات جوی را طلب میکنه. منم بهش گفتم که: خوابم میاد. ولی اون ادامه داد که خواب یا بیدار من دیگه براش اهمیتی نداره. مهم اینه که زندگی اش در حال تغییره. خلاصه چون من خوابم میومد تلفن را قطع کردم ...... نقطه
بعد که از که از خواب پاشدم فکر کردم احتمالا دیرم شده و باید عجله کنم. زنگ زدم به تاکسی تلفنی و بهشون گفتم که سریعا یک ماشین بفرستند پای تخت من، اونها فقط جواب دادند که براشون مهم نیست مرکز کجاست، چون آدرسشون تغییر کرده و راننده هاشون آدرس جدید من را بلد نیستند.من هم تصمیم گرفتم که بیخیال بشم و گرفتم خوابیدم که دوباره تغییرات زنگ زد. بهش گفتم : تا قبل از اینکه تغییر کنه حتی جواب سلام من رو هم نمیداده ولی حالا دومین باره که بهم زنگ میزنه . اون هم گفت: تغییراته دیگه ..... ! بعدش هم اضافه کرد که میخواد به یک کشور خارجی بره. به گمانم میخواست بره به چین، چون یک سری حرف زد که من هیچی ازش نفهمیدم ...... نقطه

***
ظهر، قرار ملاقات با تغییرات را لغو کردم و بهش گفتم که تغییرات علاوه بر درد هزینه هم دارد. ولی من پولی ندارم که هزینه کنم پس دربست بگیر تا فاکتورش را با هم حساب کنیم ..... نقطه

***

فاکتورها روی داره سر به فلک میکشه. به گمانم اگر بخوام میتونم به ماه سفر کنم. صدای پشت گوشی بهم گفته بود که توی ماه همه به زبان چینی صحبت میکنند من هم زبانم چینی میشود. مثلا میدانم که در چین به کوکاکولا میگویند ..... کوکاکولا .... نقطه

***

نصف شب دلم برای تغییرات تنگ شد. رفتم روی میزم و از کوه فاکتور ها بالا رفتم، تا به روی ماه رسیدم. یکی ازم پرسید بچه کجایی؟ ..... منم جوابش رو دادم کوکاکولا

۱۲ نظر:

ناشناس گفت...

تو از روز از ل دیوانه بووودی
ولی بنده تایید مینمایم که دیوونه ها خوب مینویسن و پیشرفت میکنن و تو هم ایضا

ناشناس گفت...

داري پيشرفت ميكني پسر . سعي كن با امثال بابك سليمي بيشتر باشي تا پيشرفتت محسوس تر باشه . !!!!!!! اما كذشته از همه ي اينا ( گذشته از كدومشون ؟ گذشته يا اينا ؟ ) كارت خيلي خوب بود نمي گم لذت بردم چون لذت بردني نيست . بالا آوردنييه .

ناشناس گفت...

اين بابك سليمي كي هست؟ياكي بايد باشد؟
جوري حرف مي زنيد انگاركي هست.امامن فكر مي كنم كه واقعابايد كي باشد.اصلاهركي باشد مهم اين است كه كي هست.پس كي كي شد.

ناشناس گفت...

lotfan sar bezanid
http://bahat.blogfa.com/

behrooztest گفت...

آدم از زمین پا میشه ، از جاش پا می شه و حتی اگه خربزه بخوره پای لرزش هم میشینه . اما از خواب پا نمی شه ، بلکه از خواب بیدار میشه
در حقیقت خودم هم ازعان می دارم که حرفم از شدت منطقی بودن به حلوا قیصی کاشان میمونه ، اما اینو گفتم که فقط مخالفت کنم با هر چی آدم بد زاته شریر شرور که ما رو تولد ازدواج خواهر مرحومش دعوت نمی کنه . الهی همین فردا از هم طلاق بگیرن تا چشم تو دربیاد جاش درخت بائوباب سبز بشه ، اّی بشه ، صورتی بشه ، صورتی نشه من کاری ندارم آش کشک خالته بخوری پاته نخوری هم پاته که از خواب بیدار شده

behrooztest گفت...

آقای شاخدار غیر عزیز ، هیچ می دونستی که اگه بخواهی یه عکسی رو که از آقای طبادیان گرفتی با یه لوبیا چیتی که نصفشو کرم سیب زمینی خورده عوض کنی ، یا حتی در مورد اون عکس با همون کرم تبادل نظر کنی ، اسمت ی میشه ؟
بهت میگن آقای تبادلیان طای دسته دار که دستش از جنس شاخ سیاه رنگ هستش . جابه ها نه

behrooztest گفت...

به اون دهکردی با مرام که مطمئنم منو حتمن عروسی خواهرش که سهله عروسی عمش هم دعوت می کنه بگو اون شات و بلاگ رو به روز رسانی بکنه که مردیم از بس رفتیم اونجا کامنت گذاشتیم و اثر نکرد .

ناشناس گفت...

اگر عرضه ندارید وبلاگ مبارک را به روز کنید بحثش فرق می کند . ولی اگر عرضه اش را دارید پس چرا نمی کنید . آخر مگر مخاطب شما چه گناهی کرده که مخاطب شماست ؟ حتما می خواهید همان جوابهای همیشگی شبه روشنفکر نمایی را بدهید که « وقت ندارم » « سرم شلوغ اس » یا . . . شعر هایی از این قبیل . اما به شما توصیه می کنم که نگذارید کون گشادی تان همین چهار تا شیوید مخاطبی را که که سر وبلاگتان روئیده از خود نگیرید که میمیرید .

meeftah گفت...

assalaamu álaikum
im from indonesia... :)
iran in my heart:)

ناشناس گفت...

masoud behravan


بعد از کلی کلنجار عاقبت به خیر شد. زن از درگاهی داره صدام می زنه

ناشناس گفت...

در صورت نياز به تعمييرات به من مراجعه كنيد

ناشناس گفت...

فيلصفحه در انتظار شماست