۱۳۸۵ بهمن ۱۳, جمعه




پروژه ی همسان سازی
عمدا و یا سهوا، اوج همسان سازی ارزشی با شروع پست مدرنیسم هم دوره بود! این هم دوره بودن تاثیر بسیار زیادی بر پست مدرنیست ها گذاشت تا جایی که زمینه ساز مباحث "جهانی سازی" و "جهانی شدن" را پدیدآورد. ارایه ی تعریف برای این دو کلمه مستلزم ارایه ی تعریفی صحیح از جهان است. البته بر اهل فن، واضح و مبرهن است که این دو کلمه هر دو در زبان اصلی پسامدرن ها(!) یک کلمه (گلوبالیزیشن) نامیده می شود ولی بنا بر طبع تاویل آفرین(!) و نیز به دلیل برخی خصلت های قومی در ایران، این مبحث سر درازی در میان مباحث و گفتمان اهل اندیشه در ایران پیدا کرده و به گونه ی طبیعی موجبات یارکشی را در تمامی عرصه های فرهنگی مهیا نموده.... سر خط
عده ای از دوستان (که من –به صرف دلایل شخصی و شاید به دلیل مبلمان خانه ی اکثریت آنها- آنها را لویی چهاردهی و یا اهل ذوق می نامم) سریعا در مقابل "جهانی سازی"، موضع گیری می کنند و با بیان برخی از خطرات مصرف مایکل جکسون(!) سریعا علیرضای افتخاری را پیشنهاد می دهند و ترجیح می دهند که روکش مبلمان اتومبیلشان، با طرح بته جقه باشد . حتی در بعضی مواقع، خود موجبات اتفاق فرهنگی در کشورشان را فراهم می کنند و مسئولیت حضور آدمهای عجیب و غریب (به اصطلاح خودمان تریپ داف!) را در مراسم مذهبی فلان ده به عهده می گیرند. پست مدرنیسم هم برای این جماعت نقش احادیث نبوی را بازی می کند و ایشان را از وضعیت موجود راضی نگه می دارد ... سر خط
جماعت دیگر که ظاهرا این تئوری (جهان و این خزعبلات) را مردود می شمارند و مدعی هستند که وطن همانند همان "جهان" معروف! خطرناک است و اکثرا مردم را از خطر "پان" (و گاهی مذهب) آگاه می سازند. و در مقابل افراد بالا دلایلی چون "شرکت های چند ملیتی از نظر ما همان استثمارگران سابق هستند" را برای رفع اتهام در آستین نگه می دارند. البته با تمام احترامی که برای این دسته از دوستان قائلم متاسفانه باید بپذیریم که این دوستان هنوز هم به زبان فارسی صحبت می کنند (هنوز آلمانی، روسی و یا انگلیسی یاد نگرفته اند) و همانطور که آن مرحوم یادشان است، همین افراد در سالها پیش با حمایت محصولات فرهنگی خارجکی، سعی بر رخ داد حادثه ای بزرگ کردند و نتیجه اش را امروز به وضوح می بینیم! ... من هنوز هم برای ایشان آرزوی موفقیت می کنم .... ته خط
باقی دوستان هم (همانطور که مشاهده می شود) فقط می توانند پشت خط آفساید بایستند
شاید در این میان تنها کسانی توانستند، سر بلند از این "بازی" بیرون بیایند که خود در این "بازی" شرکت کردند. من به شخصه نمی پسندم که اسمی بر روی این افراد باشد ولی مطمئنم که اینها پیروز این "بازی" خواهند بود . حقیقت امر این است که مصرف کوکاکولا از نظر همه ی این افرادی که در بالا ذکر شدند، زشت و نا پسند است (صرف نظر از ویندوز کامپیوترهایشان) ولی لذت بازی دقیقا در آن لحظه رخ می دهد که پول را برای خرید کوکاکولا پرداخت کنیم و در جایگاه مصرف کننده "بازی" کنیم ..... پس (حداقل من) سعی می کنم که فقط به بازی بپردازم
.
.
.

۳ نظر:

ناشناس گفت...

حالا كه صحبت از بازي كردن منم پايه ام. هم تيمي نمي خواي؟ فقط به شرط اينكه برد و باخت رو بي خيال بشيم

ناشناس گفت...

صرف نظر از كوكاكولا ، كسي كه توليد كننده نيست خب مصرف كننده است ولي لزوما همان برده نيست . اما اين مسلم است كه توليد كننده همان صاحب قدرت نيز هست . كسي كه توليد نمي كند به درد مصرف مي خورد و طبيعي ست كه از مصرف خود لذت ببرد . كاش در مورد توليد يا مصرف نظري به اين سادگي نمي دادي . توليد يك روند اساسي ست . و عنوان كردن اينكه من از مصرف لذت مي برم يا هر چيز ديگري فقط به درد جذب دل و داف مي خورد و مي توان در دانشگاهها به كارش برد اما به عنوان يك مبحث اصولي نمي توان به كارش برد .
هر چند من از طرفداران كوكاكولا باشم . كه هستم و پاي پوكي استخوانش هم خواهم ايستاد . هه .

ناشناس گفت...

از آدمای رگ گردنی اساسی خوشم میاد
من دم در کافه نادری نمی شاشم خیلی هم مواظبم پام لیز نخوره اون طرفا شما هم از کنار برو خیس نشی یه وقت .