هنگامی که یکی از دوستانم از من پرسید که " چرا این ام پی تری پِلِیِر را خریدی؟" من جواب دادم " چون فقط سه فانکشِن داشت، بقیه مولتی فانکشن بودند" دوستم به قصد شوخی گفت " بچه تهران ، باید هم انگلیسی صحبت کند". از این دست دیالوگ ها پیرامون ما زیاد هستند و معمولا دوستان عزیزم ، من را به رعایت نکردن اسلوب زبان فارسی متهم می کنند. حال می خواهم به گونه ای منطقی این مساله را مورد بررسی قرار دهم. ... سر خط
استفاده از کلمات غیر زبان معیار (زبان معیار، پیشنهاد فرهنگستان ادب فارسی است) نه تنها به ایجاد تفاهم معنایی در میان مصرف کنندگان آن زبان کمکی نمی کند، بلکه موجبات سوتفاهم را در بین این افراد فراهم می کند ( در این رابطه شما را به داستان خداحافظ گاری کوپر – نوشته ی رومن گاری – ارجاع می دهم). حال زمانی را فرض کنید ( البته امروزه این کار فرض هم نمی خواهد، دقیقا وجود دارد) که ابژه ای از جامعه ای دیگر، وارد جامعه ی ما می شود (مثلا فانکشن)، این ابژه به صرف ورود و با توجه به اصالتی که دارد، در زبان ما کاربرد می یابد. معمولا در این گونه موارد، دوستان ما در فرهنگستان ادب فارسی، ماتحت خود را رنده می نمایند و معادلی فارسی را برای این ابژه پیشنهاد می دهند، فارغ از این که این کلمه برای خود اصالتی از تولید کننده ی خود به همراه دارد که در همه جا آن را به دوش می کشد (مخصوصا در جامعه ی مصرفی ما). اولین نتیجه ای که از همین چند جمله می گیریم این است که فرهنگستان ادب فارسی نه تنها نهادی تولید کننده نمی باشد بلکه هدفی جز رسمی جلوه دادن فرهنگ مصرفی ندارند و تنها مجوزی برای واردات صادر می کند. نتیجه ی بعدی که در همین جا به دست می آید این است که در نگاهی خوش بینانه می توان تصور کرد، جایگزینی کلمه ای فارسی(!) به ازای معادل فرنگی آن حضور آن ابژه ی منحصر به فرد را هویتی ایرانی ببخشد و برای آن کاربردی ایرانی پیدا کند. آیا اصلا معادلی برای آن کلمه پیدا می شود؟ بحث دقیقا بر سر همین سوال است. کلمه ی بیگانه به صرف نا آشنا بودن در فرهنگ فارسی معادلی کامل و جامع ندارد و در حقیقت نمی توان برای آن کلمه معادلی حقیقی فرض نمود و من از همین حق در همینجا استفاده می کنم و اعلام می کنم که این امتیاز بزرگ ( گنگ بودن معنی دقیق کلمه) را نباید از دست داد چرا که همین مساله (دقیق نبودن منبعِ مفهومی این کلمه) در دیالوگ های مابین افراد یک اجتماع تفاهم بیشتری ایجاد می کند.... سر خط
***
با تعمیم نظر فوق در حوزه ی شناخت فرهنگی، می توان به نتایجی سودمند تر دست یافت. یکی از این نتایج در باره ی رفتار اجتماعی خرده فرهنگها در هنگام استفاده از لغات خاص همان اجتماع، در دیالوگهای درون گروهی آنهاست. این لغات از منظر عامه لغاتی تخصصی محسوب می شوند ( تحلیل این نوع برخورد عامه با این مساله نیز خود حاوی نکات جالبی است) در صورتی که با شناختی ولو اندک از این گروه های اجتماعی، می توان به سادگی متوجه مشخص نبودن معنای همین لغات شد و حتی با نگاهی دقیقتر متوجه می شویم که این گونه استفاده از لغات به صرف حفظ وحدت درون گروهی در مقابل سایر گروه های اجتماعی و خرده فرهنگ ها ست. دلیل این ادعا هم بسیار ساده است و در یک مثال میتوان این وضعیت را تشریح کرد .... پدری را تصور کنید که از فرزند نوجوان خود می پرسد: "خفن یعنی چه؟" فرزند خود شناخت کافی از لغت خفن دارد ولی فی الواقع نمی تواند در این باره جوابی صحیح بدهد.... پایان
استفاده از کلمات غیر زبان معیار (زبان معیار، پیشنهاد فرهنگستان ادب فارسی است) نه تنها به ایجاد تفاهم معنایی در میان مصرف کنندگان آن زبان کمکی نمی کند، بلکه موجبات سوتفاهم را در بین این افراد فراهم می کند ( در این رابطه شما را به داستان خداحافظ گاری کوپر – نوشته ی رومن گاری – ارجاع می دهم). حال زمانی را فرض کنید ( البته امروزه این کار فرض هم نمی خواهد، دقیقا وجود دارد) که ابژه ای از جامعه ای دیگر، وارد جامعه ی ما می شود (مثلا فانکشن)، این ابژه به صرف ورود و با توجه به اصالتی که دارد، در زبان ما کاربرد می یابد. معمولا در این گونه موارد، دوستان ما در فرهنگستان ادب فارسی، ماتحت خود را رنده می نمایند و معادلی فارسی را برای این ابژه پیشنهاد می دهند، فارغ از این که این کلمه برای خود اصالتی از تولید کننده ی خود به همراه دارد که در همه جا آن را به دوش می کشد (مخصوصا در جامعه ی مصرفی ما). اولین نتیجه ای که از همین چند جمله می گیریم این است که فرهنگستان ادب فارسی نه تنها نهادی تولید کننده نمی باشد بلکه هدفی جز رسمی جلوه دادن فرهنگ مصرفی ندارند و تنها مجوزی برای واردات صادر می کند. نتیجه ی بعدی که در همین جا به دست می آید این است که در نگاهی خوش بینانه می توان تصور کرد، جایگزینی کلمه ای فارسی(!) به ازای معادل فرنگی آن حضور آن ابژه ی منحصر به فرد را هویتی ایرانی ببخشد و برای آن کاربردی ایرانی پیدا کند. آیا اصلا معادلی برای آن کلمه پیدا می شود؟ بحث دقیقا بر سر همین سوال است. کلمه ی بیگانه به صرف نا آشنا بودن در فرهنگ فارسی معادلی کامل و جامع ندارد و در حقیقت نمی توان برای آن کلمه معادلی حقیقی فرض نمود و من از همین حق در همینجا استفاده می کنم و اعلام می کنم که این امتیاز بزرگ ( گنگ بودن معنی دقیق کلمه) را نباید از دست داد چرا که همین مساله (دقیق نبودن منبعِ مفهومی این کلمه) در دیالوگ های مابین افراد یک اجتماع تفاهم بیشتری ایجاد می کند.... سر خط
***
با تعمیم نظر فوق در حوزه ی شناخت فرهنگی، می توان به نتایجی سودمند تر دست یافت. یکی از این نتایج در باره ی رفتار اجتماعی خرده فرهنگها در هنگام استفاده از لغات خاص همان اجتماع، در دیالوگهای درون گروهی آنهاست. این لغات از منظر عامه لغاتی تخصصی محسوب می شوند ( تحلیل این نوع برخورد عامه با این مساله نیز خود حاوی نکات جالبی است) در صورتی که با شناختی ولو اندک از این گروه های اجتماعی، می توان به سادگی متوجه مشخص نبودن معنای همین لغات شد و حتی با نگاهی دقیقتر متوجه می شویم که این گونه استفاده از لغات به صرف حفظ وحدت درون گروهی در مقابل سایر گروه های اجتماعی و خرده فرهنگ ها ست. دلیل این ادعا هم بسیار ساده است و در یک مثال میتوان این وضعیت را تشریح کرد .... پدری را تصور کنید که از فرزند نوجوان خود می پرسد: "خفن یعنی چه؟" فرزند خود شناخت کافی از لغت خفن دارد ولی فی الواقع نمی تواند در این باره جوابی صحیح بدهد.... پایان
۶ نظر:
namana,, dadash man farsi bilmira,,, yashasin azarbayjan,,,
اين که خوبه،مااينجوري شو شنيديم که طرف بچه تهرونه،گرگه!!...آقا حالا به قول شمااين آقايان فرهنگستاني اينهمه بلا سر ما تحت خودشون ميارن اما در نهايت کلمه ي معادلي که تحويل ميدن دور از ذهن تر از اصل مي باشد. با گنگ بودن معني دقيق کلمه هم موافقم،به نظر مياد که اينطوري هر فرد معني که دلخواهش هست رو در نظر داره بدون اينکه حتي يک لحظه شک کنه که آيا طرف مقابلش هم همين برداشت رو از اون کلمه داره يا خير و اينجوري ميشه که تفاهم!در جامعه زياد ميشه,اما يک چيز ديگه ،درواقع ميخوام بدونم هدف از اين بحث چيه :اينکه ما کاربردي نگاه کنيم به قضيه يا بخوايم عيني و واقعي به جريان نگاه کنيم دو شاخه و دو جريان متفاوته و در واقع همين سوءتفاهم بين شاه سياه و فرهنگستان را ايجاد ميکند:اگه بخوايم خود خود کلمه بکار برده شه چون کلمه خارجي ست و هيچ معادلي براش پيدا نميشه پس بنا به هدف بايد معني کردن و معادل سازي بي معني به نظر بياد.اما وقتي فقط عده ي کمي که حتي بسيار کم هستند که اصولا به واقعيت و معني واقعي بها ميدهند پس اينجاست که وارد بحث کاربردي نگاه کردن به اين قضيه مي شيم.چون هدف فارسي سازي ست پس کلمه اي که تاحدي به خود واژه نزديک باشد ،ما را به خواسته ي خود رسانيده است ومن فکر ميکنم اين آن چيزي ست که فرهنگستان خواهان آن است و اجرا آن هرچند ناقص و غير َقابل تاييد،اما واقعي ست
در مورد فرهنگسرای ادب باید توضیح داد که یکی از مشکلاتی که این سازمان برای گرفتن تاکسی ایجاد کرده است کاربرد آقا مستقیم است که باید بگیم آقا سیخانکی و این مساله برای اهالی ادب و فرهنگ مشکلات غیر فرهنگی بسیاری ایجاد کرده است مخصوصا گر راننده ی مربوطه خودش اهل ادب باشد
اما خب به حر حال باید برای هر چیزی بهایی پرداخت اما ما که همان مستقیم را ترجیح می دهیم
آقا خوب بود حالی بردیم ممنون
الاکلنگ و تیشه
گنگ تر از این نمیشه
تو چرا هنوز ابلهی
1)تو کتاب رومن گاری اصلا منظورش این نیست ص 1 و 2 را خوب بخون
2)وقتی کلمه ای معادل داره اونم معادل قدیمی لزومی نداره از انگلیسیش استفاده کنی معمولا کلماتی معادل ندارند که تازه وارد زبان ما میشن مثل موبایل ااینکه تو اول function به مخت میاد به خاطره اینه که فارسیت خیلی پرته یا اولین بار function رو دیدی نه معادلش
3)فارسیش خیلی تابلو خنگ
بابك جان من از يه طرف باهات همدردي ميكنم چون ما طرف خودمون اگر از كلمات فارسي زياد استفاده كنيم ميگن بچه تهرون شدي ولي اينكه تو زيادي بچه
تهروني هيچ شكي توش نيست. ما چاكر بچه تهروناي باحالم هستيم نقطه اينور اونور خط
ارسال یک نظر