چراغ ها را تو خاموش کن
چندی پیش شاهد بودیم که تعدادی از نشریات الکترونیکی ( بنا بر عادت جدید بنده، اخبار الكترونيک مقدم می شود بر اخبار دستی!) و غیرهم، خبر از استقبال آلمانی ها از کتاب "چراغها را من خاموش می کنم" می دادند. البته من هم مانند هر کسی با پیگیری منبع خبر فوق از "بخش فارسی سایت بی بی سی" سر در آوردم. در ابتدا اجازه دهید متن خبر را به همان شکل در ذیل رسم (!) کنم .... سر خط
***
در اوايل دسامبر سال 2006، رمان 'چراغها را من خاموش می کنم'، اثری از زويا پيرزاد برای گرفتن اجازه انتشار مجدد از وزارت ارشاد ايران دچار مشکل شد. هر چند اين ممنوعيت بعد از مدت کوتاهی برداشته شد اما نام اين کتاب را دوباره بر سر زبانها انداخت
کتاب "چراغها را من خاموش می کنم" پيش از اين ۲۳ بار در ايران به چاپ رسيده است و برای چاپ بيست و چهارم مجوز می خواست که با وقفه ای کوتاه روبرو شد
اين کتاب تا کنون چند جايزه معتبر ادبی را در ايران به خود اختصاص داده است. جايزه ادبی يلدا، جايزه بهترين رمان سال بنياد گلشيری و جايزه کتاب سال از جمله اين جوايز است
کتاب 'چراغها را من خاموش می کنم'، برای اولين بار در سال 2006 به زبان آلمانی ترجمه و انتشار يافت. به اين ترتيب يک نويسنده زن ايرانی ديگر به خوانندگان آلمانی معرفی شد
اين رمان را " اينزل ـــزور کمپ"، يکی از موسسات معتبر انتشاراتی در آلمان منتشر کرده است
برای ترجمه و چاپ آلمانی اين کتاب قراردادی ميان "نشر مرکز" در ايران و "اينزل - زور کمپ" بسته شده است. اين موسسه آلمانی سابق بر اين به طور مستقل کتابهائی از "فتانه حاج سيد جوادی" را روانه بازار کرده بود
"زويا پيرزاد"، نويسنده کتاب " چراغها را من خاموش می کنم"، متولد آبادان است و قبل از نوشتن اولين رمان خود داستانهای کوتاهی به نام های "طعم گس خرمالو "، "يک روز مانده به عيد پاک" و " مثل همه عصرها " را منتشر کرده است. دومين رمان زويا پيرزاد، "عادت می کنيم"، سال گذشته در ايران انتشار يافت
"چراغها را من خاموش می کنم" روايت ساده ای است از زندگی يک خانواده ارمنی ساکن آبادان در اوايل دهه چهل خورشيدی است. راوی آن زنی است که زندگی کسالت بار و يکنواختش با ورود يک همسايه جديد و علاقه او به مرد همسايه دگرگون می شود؛ علاقه ای که هيچگاه امکان بروز نمی يابد و با رفتن مرد از آن محله، زندگی پر ملال زن از سر گرفته می شود
ترجمه آلمانی کتاب را " سوزانه باغستانی " انجام داده است. از او ترجمه های ديگری از نويسندگان ايرانی در آلمان به چاپ رسيده است
خبر جلوگيری از انتشار مجدد اين کتاب در ايران باعث شد که نام آن بار ديگر در محافل ادبی آلمان مطرح شود
فروشنده ای در کتابفروشی "گونسکی " شهر کلن، از فروش کتاب راضی است و می گويد که در روزهای اخير مشتريان زيادی برای خريد اين کتاب به اين کتابفروشی مراجعه کرده اند
وی علت آن را فرارسيدن کريسمس و همينطور شايعه مربوط به ممنوع شدن کتاب در ايران می داند
نقد رسانه های آلمان از اين کتاب به طور عمومی مثبت بوده است
"چراغها را من خاموش می کنم"، تصوير نوينی از زندگی طبقه متوسط ايران ترسيم می کند و زن بودن نويسنده کتاب و نگاه زنانه او از نکاتی بوده که در نقدها مورد توجه قرار گرفته است
راديو "روند فونک اروپا" در برنامه ويژه ای که چندی پيش پخش کرد، گفت: "با اين که در اين کتاب تلاش می شود زندگی ارامنه در ايران عادی جلوه داده شود اما آنها به واقع گروهی هستند که دنيای کوچکی را در جامعه ايران برای خود ساخته اند. زندگی قهرمان کتاب زندگی زنی است که تمام وقتش را در تب و تاب تامين آرامش خانواده می گذراند
همزمان با انتشار نسخه آلمانی "چراغها را من خاموش می کنم"، راديو آلمان اين کتاب را نشانه مثبتی از سرزمينی توصيف کرد که تنها خبرهای بد و نا آرامی از آن بگوش می رسد
نشريه "دی ولت" در نقدی به قلم " تانيا لانگر" می نويسد که "زويا پيرزاد، در کتاب خود از خط قرمز سانسور در ايران عبور کرده است؛ زبان پيرزاد زبان نويی است که عليه جامعه مردانه در ايران بر می خيزد؛ اين کتاب و زبان آن تحمل می شود چون رژيم در ايران به زبان نسل جوان برای نزديکی به آنها نياز دارد
نظر خوانندگان آلمانی
در ميان آلمانی هائی که کتاب را خوانده اند نظرها متفاوت است اما در ارتباط با جذابيت آن اغلب اتفاق نظر وجود دارد
"برگيته لانگ ماير" می گويد: "من قبل از اين کتابهائی از نويسندگان مرد ايرانی خوانده بودم اما هيچکدام از آنها نتوانسته بود مرا با دنيای زنان طبقه متوسط ايران آشنا کند. با اينکه داستان کتاب در قبل از حکومت اسلامی در ايران اتفاق افتاده اما درگيری ذهنی " کلاريس"، قهرمان داستان، نبايد تفاوت زيادی با درگيری ذهنی زنان امروز در ايران داشته باشد
"ولفگانگ "، نظر ديگری دارد: " خانواده ای که موضوع اين داستان است مسلمان نيست و نمی توان شرايط زندگی آنها را با زندگی زنان در يک حکومت اسلامی مقايسه کرد. اما کتاب روان و راحت است و تفاوت های فرهنگی آنقدر نيست که خوانند ه آلمانی را با مشکل مواجه کند
"سوزانه"، اولين بار است که کتابی از نويسندگان ايرانی می خواند و با حرارت درباره کتابی که خوانده حرف می زند: " در ابتدا کتاب مرا خسته کرد. چون هيچ اتفاقی روی نمی داد. بعد متوجه شدم اين همان چيزی است که نويسنده می خواسته بگويد. ميخواسته خستگی و تکرار زندگی يک زن را نشان بدهد و اين کار را خوب انجام داده است
در حالی که کتاب "چراغها را من خاموش می کنم" برای بار بيست و چهارم در ايران منتشر می شود، نام زويا پيرزاد در کنار ديگر نويسنده های بين المللی مطرح، در آلمان برای خود جايگاهی پيدا می کند
گرينويچ - سه شنبه 02 ژانويه 2007 - 12 دی 1385 - ناهيد کشاورز
***
در اولین برخورد با این خبر ممکن است برای خانم پیرزاد آرزوی طول عمر و سلامتی کنم تا کتابشان به چاپ بیست و چهار هزارم (!) برسد و امیدوار باشم که این نظام ابلهانه ی سانسور از این مملکت بر چیده شود، تا ببینیم چه ابزار تبلیغاتی دیگری در دست نویسندگان مطرح روز(!) و اسپانسرهای فرصت طلب آنها قرار می گیرد ... سر خط
نکته ی دوم را در پاراگراف سوم می توان مشاهده کرد .... اين کتاب تا کنون چند جايزه معتبر ادبی را در ايران به خود اختصاص داده است. جايزه ادبی يلدا ... بلی! حالا (و البته قبلا) داعیه داران غیر رسمی این مملکت معرفی می شوند و احتمالا به خواننده ی فارسی زبان ( یحتمل ایرانی) این اطمینان داده می شود که با آسودگی خاطر می تواند به خود افتخار کند، بعید است که جنس بدی به عنوان معرف "ادبیات روز ایران" ، به جامعه ی کتاب خوان آلمان معرفی شده باشد ... ! سر خط
نکته ی واقعا فانتزی این خبر در چند پاراگراف پایین تر نهفته است : " فروشنده ای در کتابفروشی .... می گويد که در روزهای اخير مشتريان زيادی برای خريد اين کتاب به اين کتابفروشی مراجعه کرده اند، وی علت آن را فرارسيدن کريسمس و همينطور شايعه مربوط به ممنوع شدن کتاب در ايران می داند" در اینجاست که بنده تازه متوجه شدم که طرفداران سانسور دولت ایران در خارج از مرزهای این کشور هم پیدا می شوند . البته در باره ی پاراگراف های پایین تر آن، قضاوت را به خود شما ارجاع می دهم تا جایی که به نظر خوانندگان آلمانی می رسیم که در نویسنده ی خبر، شاهکار خود را در انتهای آن نشان می دهد" ... نام زويا پيرزاد در کنار ديگر نويسنده های بين المللی مطرح، در آلمان برای خود جايگاهی پيدا می کند " در این باره نیز صرفا می توانم برای مدیران بی بی سی آرزو کنم که روزی از این همه دروغ پردازی خسته شوند و دنیای کوچک ما را راحت بگذارند.... سر خط
در پایان دلم می خواست که حتی در مورد این که "چه معیاری برای ادبیات روز ایران وجود دارد؟ " نیز چیزی بنویسم که ترجیح دادم "ادبیات روز" را هم به مانند سایر چیز ها به مدعیان مطرح شده در مطالب بالا ببخشم ( البته پروژه ی بذل و بخشش را چند ماهی است که با یکی از دوستان عزیزم، مهدی سلیمی، آغاز کرده ام و خیالتان را راحت کنم که این پروژه ظاهرا تا اطلاع ثانوی ادامه دارد) ... پایان
چندی پیش شاهد بودیم که تعدادی از نشریات الکترونیکی ( بنا بر عادت جدید بنده، اخبار الكترونيک مقدم می شود بر اخبار دستی!) و غیرهم، خبر از استقبال آلمانی ها از کتاب "چراغها را من خاموش می کنم" می دادند. البته من هم مانند هر کسی با پیگیری منبع خبر فوق از "بخش فارسی سایت بی بی سی" سر در آوردم. در ابتدا اجازه دهید متن خبر را به همان شکل در ذیل رسم (!) کنم .... سر خط
***
در اوايل دسامبر سال 2006، رمان 'چراغها را من خاموش می کنم'، اثری از زويا پيرزاد برای گرفتن اجازه انتشار مجدد از وزارت ارشاد ايران دچار مشکل شد. هر چند اين ممنوعيت بعد از مدت کوتاهی برداشته شد اما نام اين کتاب را دوباره بر سر زبانها انداخت
کتاب "چراغها را من خاموش می کنم" پيش از اين ۲۳ بار در ايران به چاپ رسيده است و برای چاپ بيست و چهارم مجوز می خواست که با وقفه ای کوتاه روبرو شد
اين کتاب تا کنون چند جايزه معتبر ادبی را در ايران به خود اختصاص داده است. جايزه ادبی يلدا، جايزه بهترين رمان سال بنياد گلشيری و جايزه کتاب سال از جمله اين جوايز است
کتاب 'چراغها را من خاموش می کنم'، برای اولين بار در سال 2006 به زبان آلمانی ترجمه و انتشار يافت. به اين ترتيب يک نويسنده زن ايرانی ديگر به خوانندگان آلمانی معرفی شد
اين رمان را " اينزل ـــزور کمپ"، يکی از موسسات معتبر انتشاراتی در آلمان منتشر کرده است
برای ترجمه و چاپ آلمانی اين کتاب قراردادی ميان "نشر مرکز" در ايران و "اينزل - زور کمپ" بسته شده است. اين موسسه آلمانی سابق بر اين به طور مستقل کتابهائی از "فتانه حاج سيد جوادی" را روانه بازار کرده بود
"زويا پيرزاد"، نويسنده کتاب " چراغها را من خاموش می کنم"، متولد آبادان است و قبل از نوشتن اولين رمان خود داستانهای کوتاهی به نام های "طعم گس خرمالو "، "يک روز مانده به عيد پاک" و " مثل همه عصرها " را منتشر کرده است. دومين رمان زويا پيرزاد، "عادت می کنيم"، سال گذشته در ايران انتشار يافت
"چراغها را من خاموش می کنم" روايت ساده ای است از زندگی يک خانواده ارمنی ساکن آبادان در اوايل دهه چهل خورشيدی است. راوی آن زنی است که زندگی کسالت بار و يکنواختش با ورود يک همسايه جديد و علاقه او به مرد همسايه دگرگون می شود؛ علاقه ای که هيچگاه امکان بروز نمی يابد و با رفتن مرد از آن محله، زندگی پر ملال زن از سر گرفته می شود
ترجمه آلمانی کتاب را " سوزانه باغستانی " انجام داده است. از او ترجمه های ديگری از نويسندگان ايرانی در آلمان به چاپ رسيده است
خبر جلوگيری از انتشار مجدد اين کتاب در ايران باعث شد که نام آن بار ديگر در محافل ادبی آلمان مطرح شود
فروشنده ای در کتابفروشی "گونسکی " شهر کلن، از فروش کتاب راضی است و می گويد که در روزهای اخير مشتريان زيادی برای خريد اين کتاب به اين کتابفروشی مراجعه کرده اند
وی علت آن را فرارسيدن کريسمس و همينطور شايعه مربوط به ممنوع شدن کتاب در ايران می داند
نقد رسانه های آلمان از اين کتاب به طور عمومی مثبت بوده است
"چراغها را من خاموش می کنم"، تصوير نوينی از زندگی طبقه متوسط ايران ترسيم می کند و زن بودن نويسنده کتاب و نگاه زنانه او از نکاتی بوده که در نقدها مورد توجه قرار گرفته است
راديو "روند فونک اروپا" در برنامه ويژه ای که چندی پيش پخش کرد، گفت: "با اين که در اين کتاب تلاش می شود زندگی ارامنه در ايران عادی جلوه داده شود اما آنها به واقع گروهی هستند که دنيای کوچکی را در جامعه ايران برای خود ساخته اند. زندگی قهرمان کتاب زندگی زنی است که تمام وقتش را در تب و تاب تامين آرامش خانواده می گذراند
همزمان با انتشار نسخه آلمانی "چراغها را من خاموش می کنم"، راديو آلمان اين کتاب را نشانه مثبتی از سرزمينی توصيف کرد که تنها خبرهای بد و نا آرامی از آن بگوش می رسد
نشريه "دی ولت" در نقدی به قلم " تانيا لانگر" می نويسد که "زويا پيرزاد، در کتاب خود از خط قرمز سانسور در ايران عبور کرده است؛ زبان پيرزاد زبان نويی است که عليه جامعه مردانه در ايران بر می خيزد؛ اين کتاب و زبان آن تحمل می شود چون رژيم در ايران به زبان نسل جوان برای نزديکی به آنها نياز دارد
نظر خوانندگان آلمانی
در ميان آلمانی هائی که کتاب را خوانده اند نظرها متفاوت است اما در ارتباط با جذابيت آن اغلب اتفاق نظر وجود دارد
"برگيته لانگ ماير" می گويد: "من قبل از اين کتابهائی از نويسندگان مرد ايرانی خوانده بودم اما هيچکدام از آنها نتوانسته بود مرا با دنيای زنان طبقه متوسط ايران آشنا کند. با اينکه داستان کتاب در قبل از حکومت اسلامی در ايران اتفاق افتاده اما درگيری ذهنی " کلاريس"، قهرمان داستان، نبايد تفاوت زيادی با درگيری ذهنی زنان امروز در ايران داشته باشد
"ولفگانگ "، نظر ديگری دارد: " خانواده ای که موضوع اين داستان است مسلمان نيست و نمی توان شرايط زندگی آنها را با زندگی زنان در يک حکومت اسلامی مقايسه کرد. اما کتاب روان و راحت است و تفاوت های فرهنگی آنقدر نيست که خوانند ه آلمانی را با مشکل مواجه کند
"سوزانه"، اولين بار است که کتابی از نويسندگان ايرانی می خواند و با حرارت درباره کتابی که خوانده حرف می زند: " در ابتدا کتاب مرا خسته کرد. چون هيچ اتفاقی روی نمی داد. بعد متوجه شدم اين همان چيزی است که نويسنده می خواسته بگويد. ميخواسته خستگی و تکرار زندگی يک زن را نشان بدهد و اين کار را خوب انجام داده است
در حالی که کتاب "چراغها را من خاموش می کنم" برای بار بيست و چهارم در ايران منتشر می شود، نام زويا پيرزاد در کنار ديگر نويسنده های بين المللی مطرح، در آلمان برای خود جايگاهی پيدا می کند
گرينويچ - سه شنبه 02 ژانويه 2007 - 12 دی 1385 - ناهيد کشاورز
***
در اولین برخورد با این خبر ممکن است برای خانم پیرزاد آرزوی طول عمر و سلامتی کنم تا کتابشان به چاپ بیست و چهار هزارم (!) برسد و امیدوار باشم که این نظام ابلهانه ی سانسور از این مملکت بر چیده شود، تا ببینیم چه ابزار تبلیغاتی دیگری در دست نویسندگان مطرح روز(!) و اسپانسرهای فرصت طلب آنها قرار می گیرد ... سر خط
نکته ی دوم را در پاراگراف سوم می توان مشاهده کرد .... اين کتاب تا کنون چند جايزه معتبر ادبی را در ايران به خود اختصاص داده است. جايزه ادبی يلدا ... بلی! حالا (و البته قبلا) داعیه داران غیر رسمی این مملکت معرفی می شوند و احتمالا به خواننده ی فارسی زبان ( یحتمل ایرانی) این اطمینان داده می شود که با آسودگی خاطر می تواند به خود افتخار کند، بعید است که جنس بدی به عنوان معرف "ادبیات روز ایران" ، به جامعه ی کتاب خوان آلمان معرفی شده باشد ... ! سر خط
نکته ی واقعا فانتزی این خبر در چند پاراگراف پایین تر نهفته است : " فروشنده ای در کتابفروشی .... می گويد که در روزهای اخير مشتريان زيادی برای خريد اين کتاب به اين کتابفروشی مراجعه کرده اند، وی علت آن را فرارسيدن کريسمس و همينطور شايعه مربوط به ممنوع شدن کتاب در ايران می داند" در اینجاست که بنده تازه متوجه شدم که طرفداران سانسور دولت ایران در خارج از مرزهای این کشور هم پیدا می شوند . البته در باره ی پاراگراف های پایین تر آن، قضاوت را به خود شما ارجاع می دهم تا جایی که به نظر خوانندگان آلمانی می رسیم که در نویسنده ی خبر، شاهکار خود را در انتهای آن نشان می دهد" ... نام زويا پيرزاد در کنار ديگر نويسنده های بين المللی مطرح، در آلمان برای خود جايگاهی پيدا می کند " در این باره نیز صرفا می توانم برای مدیران بی بی سی آرزو کنم که روزی از این همه دروغ پردازی خسته شوند و دنیای کوچک ما را راحت بگذارند.... سر خط
در پایان دلم می خواست که حتی در مورد این که "چه معیاری برای ادبیات روز ایران وجود دارد؟ " نیز چیزی بنویسم که ترجیح دادم "ادبیات روز" را هم به مانند سایر چیز ها به مدعیان مطرح شده در مطالب بالا ببخشم ( البته پروژه ی بذل و بخشش را چند ماهی است که با یکی از دوستان عزیزم، مهدی سلیمی، آغاز کرده ام و خیالتان را راحت کنم که این پروژه ظاهرا تا اطلاع ثانوی ادامه دارد) ... پایان
۴ نظر:
دنیای کوچک و پر از کوچک ما-دنیای بی اتفاق ما یا پر اتفاق که همه ی اتفاق ها توی یخچال ها کمد ها گنجه ها و جا های تنگ و تاریک می افتد-می دونی چراغها را کسی خاموش نکرده کلا انگار قضیه اینه که طرفهای مربوطه چراغ خاموش حرکت می کنند-و اگه هم بخواهند روشن حرکت کنند چراغ دو ولتی که دیگه این حرفها را ندارد-نمی دونم در طی چندین پروژه ی کوتاه مدت و بلند مدت شاید یه نیروگاه ساختیم برای تقویت ولتاژ ها-اما فعلا که ما قصد داریم یه چند تا کبریت در توهم چراغ را فوت کنیم-اوضاع نا جوره فوتمان کم نیاید-کبریت های متراکم در کافه ها و در انتظار گدو و بیل و کلنگ که فایده ندارد و ما هم اهلش نیستیم -خدا قوت -خوب بود-pedram
آقاي شاخدار...برخلاف تصوارتي كه در اين مملكت از ترم هايي همچون آندرگراند و جنبش و آناركيزم وجود دارد خيلي سيستمانه ازتان تشكر مي كنم!
ب.اکسترمنتتالیست عزیز
فکر نکنم که هیچ کسی بدون سیستم به جایی رسیده باشد و حتی جنبش آندر گراند ها هم (مخصوصا) باید ساختار داشته باشند (تا حداقل در ساختار اجتماع تعریف شوند - بحث پذیرفتن ساختار جامعه نیست) به هر حال من که هنوز نتوانستم بفهمم که آندرگراند، آنارش و یا چه هستم ... من یک شاخدار مثل بقیه ی شاخدار ها هستم
salam shapoor jan ..
webloget kheily matalebe jalebi dare
be nazar adame pori miresi
man sharmnade az inke blog ro zood zood update nemikonam ..
ye kami ziad saram shoolooghe :D
bebakhshid be har hal ..
ama ye blog bet mo-arefi mikonam male doostame ..
http://persianrapgirl.blogfa.com/
in ham hamoon kar ro mikone ..
taze fek konam Ahanage khodamam naghd karde ..
man ghogha hastam
mamnoon by3
((enteghad-rap.blogfa))
ارسال یک نظر