۱۳۸۸ مرداد ۸, پنجشنبه

چیز و فلسفه!



یادم می آید که یکبار در یک جایی چیزی راجع به "تکلم بچگانه ی عشّاق امروزی" خواندم ( سایت رخداد بود انگار) ... البته سایت رخداد دچار مشکلات متنابه فنی است و ظاهرا گردانندگانش به اهمیت مشکلات تکنیکال سایتشان پی نبرده اند ( از قبیل فید، آرشیو مرتب و... که درجا به گردانندگان محترم پیشنهاد می کنم از امروز، روزی پانصد – تک- تومان کنار بگذارید تا سال دیگر همین موقع بتوانید کار را به یک کارشناس خبره بسپارید) باری ... داشتم می گفتم : تکلم عاشقانه ی بچه های امروزی یا تکلم بچگانه ی عشّاق امروزی ... .
هرموقع صدای این گونه نجواهای عاشقانه به گوشم می خورد، به یاد "مخمل آبی" می افتم. جایی که شخصیت منفور فیلم، هنگام تسخیر زن خواننده، صدایی کودکانه از خود بروز می داد و خواسته های جنسی- کودکانه را از زن طلب می کرد و زن زجر می کشید و خُرد می شد.
ولی اکنون در همین شهر خودمان، عشاق جوان همین الگو را پیش گرفته اند، با این تفاوت که ظاهرا زن نیز خُرد نمی شود. در حقیقت، زن و مرد به یک سمت جبهه رفته اند تا "زنی" دیگر را خرد کنند. زنی که اصالتش در این میان غیب شده و فقط به شکل ابژه ی لذت باقی مانده.

* * *

داستان ادیپ در عمق وجود تک تک مان رسوخ کرده و فرار از آن در حد ایده آل باقی مانده (کسی منکر این مساله است؟) حتی به زعم بنده، داستان عروس و مادر شوهر و یا داستان آن شاهزده که دختر را از قلعه ی دیو می دزدد، نشان دهنده ی وضعیت این عقده ی همگانی در تاریخ ماست.
اصلا اگر در داستان ادیپ دقیق شویم، همخوابگی با مادر، شرط تثبیت قدرت پسر بود. حتی می توانیم بگوییم که دلیل همخوابگی نه نیاز جنسی که نیاز به قدرت و جاودانگی بوده (شاید)... اصلا در شرایط حاضر (نه شرایط ایده آل) دلیل تشکیل خانواده (که به نظر می رسد نیاز عاطفی و جنسی است) چه چیزی جز تولید نسل بشر است؟ (لطفا استثنا ها را کنار بگذارید) ... من می خواهم به شما بگویم که مشکل اتخاذ شیوه ی " تکلم کودکانه در معاشقات" کجاست!!!؟ (چرا من باید به این مساله دقیق شوم؟)

* * *

خوب! فرض کنیم همانطور که بچه را فاقد جنسیت می پنداریم، عشّاق دوست داشتنی ما نیز می خواهند خود را در مقابل یکدیگر از جنسیت تهی کنند، شاید به دنبال عدالتی می گردند تا آنها را از تبعیض جنسی مصون بدارد ... پس چرا فقط " در مقابل همدیگر" از جنسیت تهی شوند؟ آیا این تهی کردن جنسی، بر طبق همان سوژه ی جنسی نیست؟
پس ظاهرا علیرغم میل باطنی ام، ظاهرا دلیل اصلی، بر عهده گرفتن رول کودک، در مقابل دیگریست. آن دیگری که خواه پدر است و یا خواه مادر. باز همان آش در همان کاسه.
حالا سوالی دیگر: اگر تلاش برای کودک نمایی ارضا کننده است، آیا طرف مقابل که در جایگاه پدر و یا مادر قرار می گیرد، میل جنسی اش تحریک می شود ؟ پس چرا در مقابل رابطه ی جنس با کودکان گارد می گیریم؟ آیا هر کداممان - تک تک- همانی نمی شویم که فیلم معاشقه با کودکی را بر روی اینترنت می گذارد؟
سوالی دیگر: واقعا میل جنسی در کجا قرار دارد؟ فقط در میان پا؟ آیا این میل لامصب نمی تواند در ادبیات، فکر، هویت و ... قرار داشته باشد؟ آیا ارضای میل جنسی از ما بیگانه شده که بتوانیم آن را از کار و بیان و زندگی جدایش کنیم؟

* * *

مبحثی دیگر:
مساله ای که در این عادت دیرینه ی تاریخی ما (میل جنسی عاشقانه را عرض می کنم) خود نمایی می کند، قهرمان زایی آن است! یکی از طرفین قهرمان آن یکی است، شاید هم هر دوطرف قهرمان هم باشند ولی چون موقعیت دست نداده تا طرفین حقیقتا قهرمانِ هم باشند، این قهرمان پروری به "خالی بندی" و مصادره ی خاطرات "باحال" دیگران نمود پیدا می کند. به ناگه همه ی مان می توانیم از هیچ به همه تبدیل شویم و این پروسه ی مخ زدن به شدت ساده است.
البته در نوع صداقتمندِ این پروسه برعکس عمل می شود، کوچکترین عملی به مثابه با ارزش ترین عمل نمود پیدا می کند و از آنجایی که خون شرقی ما بخیل است، اقدام مشابه دیگران را سریعا تختئه می کند. ... خلاصه ... نگار من که به مکتب نمی رود، همیشه مسالت آموز مدرسان است!

* * *

در نهایت ... دوستان! مزاحم معشقاتتان (درست جمع بستم؟) نمی شوم ... حتی برایم آنقدری مهم نبود که این ها را بنویسم فقط می خواستم بگویم که این از "خود بیگانگی" است که دمار از روزگارمان در می آورد. این همان طلسمی است که شرقیان بسته اند. طلسمی که ما را از روی شتر بلند می کند و بروی مرسدس می نشاند، ولی ما همچنان همان شتر سوار می مانیم!




۲۰ نظر:

مازیار گفت...

http://www.joojs.net/spip.php?article129

در همین باب

ناشناس گفت...

حضرت شاپور شاخدار؛
دقیقا دستت روی آنجایی است که باید باشد، این بار هم
از قضا آن روزها فکر می کردم این شیوه ی معاشقیدن شاید از آن جهت باشد که تصویری نپخته از معصومیت کودکانه حقنه کنند طرفین به یکدیگر ولی چون محک تخت آید به میان/ سیه روی شود هرکه در او سلیتگی! باشد
2. در باب خانواده صد در صد موافقم
3. تصویر از مطلب محشرتر بود
با احترامات فائقه

shapoor.shakhdar گفت...

ارادتمند دوستانیم!

گل تن گفت...

بلي كلن . مرده ي اين مثال خون شرقي شدم تاريخ بي پدربا مادر!




استاد اين تصوير هم چنان ميخ كوب كرده ›› من را

کیا گفت...

حال اگر این از عقده ی ادیپ است به از خود بیگانگی چه دخلی دارد؟

shapoor.shakhdar گفت...

به گل تن: ما همه دختران تاریخیم!
به کیا : به کارکرد ستاره ها در متن توجه کنید لطفا! ضمنا ظاهرا من در بیان این مسائل ضعیفم! مقصود من این است که در داستان ادیپ حتی، جنسیت از خود بیگانه می شود و صحبت سر "قدرت پسر" است.

شیوا گفت...

تمام اختلالات عصبی منشا جنسی دارند . (فروید)

ش. گفت...

مراتب لذذت خود را از خواندنِ این متن ، ابراز می دارم .

علی کرمی گفت...

دردناک‌‌تر از این مبادا این شود که خودت را روزی در آغوش یکی بیندازی و هم تو خود این کنی؟ نکنی!

roya گفت...

nemidoonam
!!!!!!

sepehr گفت...

manam fekr mikonam majeraye ghodrat bashe ghablan bein masale besoorate enzemamai barkhordam ke etefaghan gahi majeraye maile jensi va bedast avardan digari matoofe bar kasb va tamalok ghodrat khahe indigaari dar monasebate ghodrat jayegahe behtari dashte bashe khahe az tabaghe ejtemai behtari bashe khahe moghiyate farhangi behtari dashte bashe masalan too padide ezdevaj roshanfekrane farhangi ba ashrafe ghadimi ya adamaye taze bedoran reside dar faranse kamelan mobadele ghodrat etefagh miyofte mobadele tamalok ghodrat farhangi kasbe figooor farhangi darmoghabele dadane ghodrate eghtesadi albate in az bode jameshenakhtishe va majeraye odip khob bode ravankavanashe........./albate ziyadam bad nist a in jensiyat haye palaside az matne ravabet asheghane tohi ghardad

sarbehava گفت...

که خود روزی خود را به درون بفشاریم ..

zero گفت...

خدا زیاد کند برکات مونلیزا را
پوستر قشنگه متن رو نمی دونم

ناشناس گفت...

age inam nabod adama bayad somagh mimakidan ya nabod mishodan.hamontor ke adamha baraye har chizi tojihi daran in niaze beghole frouid:baisic ro eshgh tarif mikonand.albate eshghe az noey shamluiish armangeraiye fara ensaniye ke baraye kole bashar sedgh nemikone.lanate tu tofiri behale man nadare!!!

shapoor.shakhdar گفت...

خطاب به ناشناس! اگر چپ نبودم که درست راست می کردم، لابد راست بوده ام که چپ چپ مرا کرده اند .... کل بشر تا حالا همینطوری بوده اند که ما اینطوری شدیم .. بگردیم ببینیم طور دیگر می شود باشیم؟

zero گفت...

آدم بچه کوچک می بیند دوست دارد باهاش کودکانه حرف بزند، با عشق اش هم عاشقانه. اینکه این عاشقانه گاه کودکانه می نمایاند گاه با شخصیتانه و گاه بی ادبانه، که البته همه اش برای بالا بردن fun رابطه است، بسته دارد به شرایط مکانی و زمانی آن رابطه و نوعِ طرفینِ رابطه.
در مورد آن زن خواننده اگر بالای سرش به جای شخص منفور، عشق اش می آمد و آنجوری باهاش حرف می زد، خورد که نمی شد هیچی به احتمال زیاد کلی هم حال می کرد. حتماً نباید همه عشق ها آلن دلونی باشند که... پاراگراف سوم هم گفتی : "خوب! فرض کنیم همانطور که بچه را فاقد جنسیت می پنداریم، عشّاق دوست داشتنی ما نیز می خواهند خود را در مقابل یکدیگر از جنسیت تهی کنند" که اصلاً به کَتمان نرفت این حرف، تازه جمع معاشقه هم می شود معاشقات.
حالا همه جا نیاز داشتن به یک زنی که ازش استفاده کنی، مثل همیشه نیاز داشتن به حوله و بالش نرم است 

خودشيفته گفت...

سلام. كامنت گذاشتن توي بلاگ اسپات مثل فحش خواهر و مادر مي‌مونه. از همين الان تا هميشه لينكتون كردم.
منم يه مطلب درباره س+ك+س ضربدري دارم. بيا بخونش و نظر بده.
آخه منم مدام دارم مي فلسفم.!

نفیسه گفت...

سلام شاپور جان شاید کمی دیر اومدم
فرار بود بهم سر بزنی
اما نزدی
:(

سلماز گفت...

كل متن يه ور ... جوابي كه به ناشناس دادي يه ور
شديم رسمن

پوریا گفت...

عصر متوسط‌ها!