۱۳۸۹ شهریور ۱, دوشنبه

تو از رگ گردن كرگدن تري



دیروز
خداوند متعال
از روی تاریخ انقضای خامه ی صبحانه ام
به من سلام کرد وگفت :
بيشتر هواي قفسه هاي فروشگاه را داشته باشم

۶ نظر:

بي پدر خودشيفته گفت...

ببين داداش كم كاري و گزيده كاري خوبه و خيلي خيلي كم كاي يه جورايي ميشه بيكاري. اصلا آپ نميكني. يه جورايي يهو بيخيال نوشتن بشو ديگه. اين چه وضعيه.من تازگي از بس ننوشتي از لينكام برت داشتم. يه كم فعال و منضبط باش.

shapoor.shakhdar گفت...

غم نان اگر بگذارد

غیرمنتظر گفت...

مرسی...

فاطمه اختصاری گفت...

اینبار آمده ام تا بیشتر از اینها در کنار هم باشیم...
سوغاتی این روزهای دوری
آدرسی برای
دانلود رایگان مجموعه «یک بحث فمینیستی قبل از پختن سیب زمینی ها»ست
منتظرتان هستم
با دو تا شعر
و کلی خبر و لینک خوب
و غم های مشترکمان که هرگز تمام نخواهد شد
هرگز...

xtrementalist گفت...

چه طوری؟

Babak Khoramdin گفت...

shaapooor! ghorboone oon shaakhet! kheyli chaakeretam..., joone ammat benevis o bekesh o inaa baazam de! ma kheyli haal mikonim bahat