۱۳۸۷ دی ۵, پنجشنبه

جنگ خیابانی

امروز در شرایطی که راه رفتن در شهر به جنگی میان عابران "پیاده و سواره" و "سواره و سواره" تبدیل شده، شاهد هستیم که "بانک سامان" نیز از موضعی رسمی، عابران سواره را نشانه گرفته، هرچند که گلوله هایش قرار است بر بدن عابران پیاده بنشیند . این مساله فقط می تواند زاییده ی یک تفکر کور و فاشیستیِ سرمایه داری باشد!

بلی! رانندگان محترم! علاوه بر اینکه روی خط عابر پیاده، پیاده رو و سایر نقاط شهر، هیچ گونه حقی برای عابران پیاده قائل نیستید، از این پس بر سرعت خود بیافزایید و طبیعتا جان عابران پیاده را به تخم مبارک حساب نفرمایید چراکه بانک سامان از شما حمایت می کند! چرا که شما صاحب خودرو هستید! و این تنها مفهوم بیلبورد های بانک سامان (با استفاده از اِلِمان های راهنمایی و رانندگی) است!

این مساله از دو جهت کاملا نشان دهنده ی عقل کور و فاشیسمِ سرمایه داری ست. اول آنکه طراحان این بیلبورد ها و مدیران بانک سامان (که مطمئنا امضایشان پایین این طرح ها را مزین نموده) با استفاده از عناصر ترافیکی (از قبیل رنگ سبز و فونت ترافیک) و شبیه سازی یک تابلوی راهنمایی رانندگی کاملا مشابه، قصدِ القای پیام فریبنده ی خود را به رانندگانی دارند که اولین وظیفه ی اجتماعی شان، رعایت مقررات راهنمایی و رانندگی است. آیا این گونه طراحی و اجرا "اخلال در نظم و امنیت جامعه" نیست؟ همه می دانیم که مجازات جرم "اخلال ..." کم نیست! پس چرا مالکان رسمی شهر که از قضا زمانی ناظمان و به قول خودشان امین جامعه بوده اند سکوت پیشه کرده اند؟

جواب بسیار ساده است : در شرایطی که شهرداری تهران توسط چکمه پوشان اداره می شود، سود کلانی از طریق اجاره ی بیلبورد ها و دیوار های شهر و به منظور تبلیغات، به جیب این سرداران سرریز می شود و نتیجتا سهم شما به عنوان شهروند از این بیلبورد تبلیغاتی افزایش سرعت رانندگان است!

مساله ی دوم ، ناپختگی و ساده لوحی مسببان این تبلیغ است! در ترافیک این روز های تهران که سرعت حمل و نقل عمومی تقریبا پانزده کیلومتر بر ساعت است، افزودن بر سرعت، صرفا یک آرزوی محال است! این بهشت برین (رانندگی با سرعت بالا) صرفا یک رویا باقی خواهد ماند و نشان از عدم حضور قوه ی فاهمه در دنیای سرمایه داری است! ناتوانی از درک واقعیت!

تبلیغات "یونایتد کالرز آو بنتون" نیز مثال قابل توجهی است برای عقل کور سرمایه داری و عاشقان سینه چاک این برند. شاید همه از "بنتون" صحبت کنند ولی بخاطر تلقی راسیستی و ضد زن گروه های اجتماعی و اکتیویست های اروپا از تبلیغات این کمپانی، چیزی جز نفرت و بدنامی برای این غول پوشاک نمانده!


* * *

باعث تاسف است که در این شرایط، صدای طرفداری از کاپیتالیسم و نئو لیبرالیسم از بوق طرفداران پیشرفت، روشنفکران وطنی و گوزنامه هایی شنیده می شود که همگی داعیه دار ناجی گری هستند! لیبرالیسم به شما می گوید :" آزادید هر کاری که می خواهید بکنید" چون اساسا شما اهمیت ندارید!

سوسیالیسم به شما می گوید : "آزاد نیستید هر کاری را که می خواهید بکنید" چون شما اهمیت دارید و باید مسولیت تاثیرتان بر جامعه را بپذیرید!

انتخاب با شماست





پی نوشت :

پیشنهاد روز : اگزوز را حتما ببینید!

۱۶ نظر:

مهدی ملکی گفت...

سلام بخاطر لینک مرسی و بخاطر این نوشته زنده باد

ناشناس گفت...

جنگ !!!!
جالبه که همه چیز رو جنگ می بینید!!! البته توقعی هم نمی شه داشت وقتی بالای بلاگ بزرگ نوشتین نگاتیو...
من سعی کردم منطقی نگاه کنم نه نگاتیو و یا پزتیو. وقتی اینجوری بررسی کردم به بک نتیجه رسیدم: که من و سایر هموطنام اینقدر شعور و فهم داریم که فرق یک تابلوی تبلیغی و تابلوی راهنمایی و رانندگی رو متوجه بشیم چراکه اصلاً جای قرارگیری و... خیلی فرق می کنه ضمن اینکه باید اضافه کنم شما که مدعی سواد هستین و درگیر اینهمه ایسم و... فکر کنم فراموش کردین که بر اساس هیچ ایسمی قرار نیست که وقتی از یه چیزی خوشتون نیومد همه ی کسانیکه به اون مربوط می شند رو زیر سوال ببرید و بعضاً از اصطلاحات زننده و دور از شان هم استفاده کنید.

shapoor.shakhdar گفت...

به مهدی ملکی: ارادتمندیم، وجود افرادی مثل شما باعث دلگرمی است
به سمانه:من مرده ی نگاه منطقی شما هستم که حق را به جانب بانک سامان و نظام سرمایه داری می دهید! تا آخر عمر کار کنید و از بردگی خودتان لذت ببرید! جالب این جاست که اینقدر بی سوادید که حتی همین متن را هم نفهمیدید وگرنه درک میکردید که سزای برخورد با این گونه تبلیغات در کشور های اروپایی (که اتفاقا خاستگاه منطق هم بوده اند) برخوردهای قاطع و به شدت قهری از جانب گروه های اجتماعی است! (این را در همین متن هم نوشته ام، کافی بود چشمتان را باز می کردید!) ... بانک سامان و شما شانس آوردید که در کشوری زندگی میکنید که مردم آن به برده بودن عادت دارند!ننگ بر شما و نظام سرمایه داری تان

ناشناس گفت...

سلام رفیق
مرسی، در مورد شعور باید بگم که من تحقیق پایان نامه ام در مورد علائم راهنمایی بود. جالبه تو فرم نظر سنجی من، 70 درصد از مردم فرق تابلو ها رونمی دونستند و با پرسش به مکان مورد نظر می رسیدند!!! پس شعور این مخاطبان در جایی به جز این 30 درصد واقع می شود؟

ناشناس گفت...

به shapoor_shakhdar: من مرده ي ادبتون هستم تا آخر عمر همين جور با ادب باشيد و لذت ببريد! با سواد! بينا! درود بر شما و ادب شما...
به فرنوش:‌ و اما در مورد شعور و مبحث مورد نظر شما بايد بگم كه تا اندازه ي زيادي با شما موافقم و به حرف شما صحه گذاشته و اضافه مي كنم كه جامعه ي ما به شدت از فقر سواد بصري رنج مي بره ولي فراموش نكنيد كه تابلوي ياد شده يك علامت تصويري نيست و در زمره ي تابلوهاي نوشتاري است كه به همين واسطه تصور بنده اين است كه نمي توان گفت 70 درصد مردم بي سواد هستند البته اگر به shapoor_shakhdar باشد كه به جز shapoor_shakhdar همه بي سوادن...
جداً متاسفم

shapoor.shakhdar گفت...

به مهندس محسن میثمی : اگر راه دستیابی به حقوق شهروندی ، رعایت ادب باشد، حتما این مشکلات در زمان عیسی مسیح حل می شد! ولی جالب این جاست من هنوز یک جواب منطقی دریافت نکردم و بیشتر جوابها، گیر دادن به ادب من بود!
آقای میثمی! من به حرفی که میزنم اعتقاد کامل دارم و دلیلی نمی بینم به ادب مزینش کنم!
جناب دکتر محسن میثمی (فارغ التحصیل رشته ی دکترای دفاع از کاپیتالیسم) ! اینجا نه سواد سواد بصری مردم است و نه بحثی پیرامون ادب بنده! بحث اینجا دقیقا شیوه ی سواستفاده از علایم راهنمایی رانندگی است! بحث اینجا ، دست و پا زد برای جلب مشتری به هر قیمت ممکن است! شما به جای اینکه به ادب من گیر بدی، می تونستی یه دلیل منطقی بیاری تا من ابد خفه خون بگیرم!

shapoor.shakhdar گفت...

به فرنوش: ارادت مندیم

ناشناس گفت...

به شهروند دلسوز shapoor_shakhdar: از آنجا كه ادب شرط اول در مذاكره، بحث، گپ يا ... است من هم خودم رو از اين قاعده مستثني نمي دونم و بايد بگم دقيقاً به همين خاطر جواب فرنوش رو بر اساس سوالش دادم و جواب شما رو بر اساس ادبت. اما بگذار در جواب سوال شما بگم كه نظر شما فقط به عنوان يك بيننده و نه كارشناس محترمه و جهت اطلاعتون بگم كه اتفاقاً اين طرح از طرق مختلف به نظرسنجي گذاشته شده (براي نمونه www.sigmagroup.mihanblog.com) و خوشحالم كه بر اساس نظرسنجي اي كه داشتم به همراه نظرات منفي اي همچون نظر شما شمار زيادي از نظرات مثبت را شاهد بودم كه اشاره به چيز ديگه اي به جز آنچه مد نظر شماست دارد چيزي كه شما در مقاطعي سواستفاده از علايم راهنمايي رانندگي عنوان مي كني و البته در مقاطعي به واسطه ي درگيري ات با احتمالاً كتابي كه در خصوص فلسفه غرب مطالعه داشتي اون رو يك بحران اجتماعي طلقي مي كني. جهت اطلاع تون بنده يكي از دروس تحصيلي ام فلسفه و نقد ادبي و هنري بوده اما سعي كردم به يكباره خودمو توي درياي اين مقوله غوطه ور نكنم و به قدر شنا در ساحل و البته نظاره ي كرانه ي اين دريا بسنده كنم چراكه بيشتر از اينكه درگير احساسات و جوزدگي بشم سعي كردم منطقي باشم و در مورد اين تبليغ هم از همين مساله استفاده كرده و با بررسي جوانب، بر اساس اصل خلاقيت و البته چاشني ريسك طرح رو اجرا كردم و كاملاً هم نتيجه گرفتم...
اضافه مي كنم كه آمار تمامي تماس هاي تلفني برقرار شده در مورد اين تبليغ با مركز بانك، ايميل ها و نامه ها و در نهايت مراجعات حضوري و ارايه نظرات مخاطبان هاكي از چيزي كاملاً متفاوت از آنچه شما با نگاه تلختون بيان كرديد است. اما به هر ترتيب وظيفه ي خودم مي دونم ازتون تشكر كنم به خاطر اينكه شما هم به من كمك كردي در گرفتن نظرات (البته قطعاً ناخواسته)

shapoor.shakhdar گفت...

جناب آقای میثمی! زندگی در بطن اجتماع به من آموخته ، هر کس که یقه اش سفید تر است، دروغ بیشتری می گوید. پس النگوهایتان را از دستتان در بیاورید تا صحبت های من باعث شکستنشان نشود! همان دانشگاهی که به شما "طلقی کردن" و "هاکی بودن" را در کلاس نقد ادبی آموخته، من را تا حدودی به بیرون انداخته!
آن زمانی که شما داشتید آتلیه های گرافیک مختلف راه اندازی می کردید ، در دبیرستان با چسب رازی و کاتر مجله می بستم، تا بیرونم کردند! آن زمان که داشتید عراق را بازسازی می کردید(و در عین حال هم اشعار زیبا در پرشین بلاگ آپ می کردید)، داشتم در فرهنگسرای کشتارگاه به پسر بچه های چهارده – پانزده ساله ی نازی آباد و جوادیه یاد می دادم که با نقاشی، حق خورده شده شان را پس بگیرند و قمه ی توی شورتشان را به روی کاغذ ببرند! آن زمان که به ساختار بانکداری اسلامی راه پیدا می کردید، با استیکر(کلمه ی "همسایه" را در همین بلاگ سرچ کنید) به مردم می گفتم که راه رفتن کار من است و پاییدن کار شما! در دانشگاه هم چون از نظر استاد هر چه کج بود هنری تر بود، توفیقی نیافتم!
ملاحظه می فرمایید؟! یقه ی من روز به روز چرک تر می شد و یقه ی شما روز به روز سفید تر! کتاب هم می خوانم ولی آیا از اینکه می دانم اسم چه کسی کاپیتالیست و اسم چه کسی فاشیست است باید شرمنده باشم؟ و یا باید مثل شما روی ساحل خوشبینی آفتاب بگیرم؟(یاد نیما یوشیج و شعر معروفش افتادم) نه خیر قربان! من آن قدر در کوچه پس کوچه های این شهر درندشت راه رفته ام و بابتش چوب خورده ام تا اینقدر خوش خیال نباشم! فرق منطق آخوندی و منطق واقعی را می فهمم و بخاطر همین هم در دانشگاه "فلسفه و نقد ادبي و هنري" نخوانده ام! من به اینکه شما تکنوکرات های ساده لوح، جلو تر از دماغتان را نمی بینید کاملا آگاهم! این شمایید که آگاه نیستید! اگر بودید که می فهمیدید که شما کمتر از رییس های "مادر به خطا"یتان در مظان اتّهام هستید و بیشتر در حال پاسخ گویی هستید! هه! مسخره است!
استاد میثمی! اگر شما به مناسبات بازارتان ایمان دارید، من به پوشالی بودن آن اعتقاد راسخ دارم!
شما پول دارید و به همین خاطر است که چکمه پوشان شهرداری از شما حمایت می کنند! هر گاه به رسانه ی مستقل احتیاج داشتید، بیایید تا ما از شما حمایت کنیم. در صورتی که رسانه ی مستقل ندارید، پس در آغوش گرم خانواده ی تان بمانید و از پدر (یا بانک سامان ، چه فرقی دارد؟) پول تو جیبی بگیرید ولی آگاه باشید که برده ی چه کسی هستید و از لاشه ی چه کسی تناول می کنید و حد اقل مسئولیتش را بپذیرید ! شما پسر خوب و شهروند نمونه هستید، لازم نیست که بیلبوردتان را پیرهن عثمان کنید و بگویید "آی بردند، آی خوردند" ... اگر شعور داشتید از همان اول به جای اینکه به فکر جذب مشتری های صاحب خودرو باشید، به گونه ای تبلیغ می کردید که همه ی شهروندان تصور کنند بانک شما حامی آن هاست! کم در این برنامه های ایده پردازی ، برین استورم و جلسات گروههای تبلیغاتی آلفا و بتا و .. شرکت نکرده ام! از محتوای این جلسات و ایده پردازی ها هم خبر دارم و کاملا در جریان نحوه ی کار تبلیغات شرکت های کف پارکتی هستم! می توانید تا آخر عمربه این کار ننگین خود افتخار کنید و گمان کنید که خورشید را گذاشته ام و می خواهم با اتکا به ساعت شماطه دار خویش، بیچاره خلق را متقاعد کنم که شب از نیمه نیز بر نگذشته است. (شعر احمد شاملو - با چشمها)
شما خلاق هستید و اهل ریسک!؟ کجا این ریسک را کردید، من نفهمیدم!ریسک در جامعه ی ما زمانی است که عابر پیاده می خواهد از خط کشی عابر پیاده عبور کند، هیچ راننده ای او را به تخمش حساب نمی کند! چرا که آن راننده (دقیقا) مثل شما ذره ای به بیرون از ماشین خود اهمیت نمی دهد! آن بیلبورد "روزانه" که پستان گاو را نمایش می داد، ریسکش از کار شما بیشتر بود، خلاقیتش هم بیشتر! شما که لب ساحل چسبیدید چه ریسکی می کنید؟ شما که توی دفتر کارتان نشسته اید و با بیلبورد هایتان عابران پیاده را تهدید می کنید، چه ریسکی می کنید؟ خلاقیت کارتان را هم متوجه نشدم! تبلیغات "ال جی" که روبان بندی شده از کار شما خلاقانه تر است! آن تبلیغ بانک ملت که (پارسال) با استفاده از علایم راهنمایی و رانندگی سرعت بینهایت را به عنوان سرعت کارش (و از سرعت ماشین و هواپیما بالاتر) مطرح کرده بود، از تبلیغ شما هم خلاقانه تر بود و هم مسئولانه تر!
دلتان به تماس های تشویقی خوش باشد و من نیز دائما شماره ی دادگستری و دیوان عدالت کشوری را مشغول می کنم تا ببینم که به عنوان یک شهروند عابر پیاده ی این مملکت به کجا باید شکایت کنم؟!

ناشناس گفت...

1- بابک خان شما از ما که هم تیلیوزیون داریم هم پی سی خیلی آپ تو دیت تری، مکررا دم شما گرم
2- آقا ما نمیدونیم بلاگر دهنمونو سرویس کرده بود یا این اینترنت دانشگاه اصفهان که نمیتونستیم برای شما کامنت بذاریم؟
آقا از قضا ما با اینجور تبلیغ ها خیلی حال میکنیم، میدونی چرا؟
چون بجای اینکه بیاد مستقیم تو روت بگه شما دوست عزیزی که پول نداری ماشین بخری (حالا بگذریم که مینیاتورش هم آرزوست) غلط میکنی به فکر پس انداز و اینجور حرفا میوفتی دقیقا از ترم هایی استفاده کرده که فقط برای ماشین دارها قابل درکه.
3. یه سئوال تخصصی هم ازت داشتم که بعدا سر فرصت تو 360 ازت می پرسم

ناشناس گفت...

به روز و بهروز باشید ارادتمند عمو [گل]

ناشناس گفت...

برادر بابک
امثال این مهندس میثمی چه گناهی کرده اند که اینگونه لگد مالشان می کنی؟
این مخلوق خدا کارمندی یا حقوق بگیری بیش نیست با هزار امید و آرزو خرده شغلی دست و پا کرده و پس از این تبلیغ و اعلان سازی پیش سروهمسر رفته، که خانمجان معروف شدیم ومشهور شدیم... و از فردا ترفیع و مقامی میگیریم... اضافه حقوقی پاداشی مزایایی، شاید تا سال دیگر پرایدمان را به پرشیا تبدیل کنیم. و الی آخر
و تو اینگونه با یاس به داس سخن می گویی؟ این بنده خدا می خواسته چند هزار جفت چشم را از بدبختی هر روز دنیای اطرافش به سراب تمول و مال داری بدوزاند بلکه کسی این میان خام شد و چیزی در کاسه سامان پس انداخت.. مگر پس انداختن و بهره بردن بد است؟
خودت دلت نمی خواست همه آنچه ریده بودی را در جایی پس انداز می کردی؟ هر ماه چند درصدی پورسانت می گرفتی؟
این برادر انسانی ساده دل و بی غل و غش است و تو از "طلقی کردن" و "هاکی بودن" ایراد می گیری؟ قصد سویی نداشته به همین کلید آلت قسم کارش وشغلش این است و لیاقت این همه توهین و تحقیر را ندارد... شاید چند سر نان خور دارد شاید در غرب همسری دارد شاید... هرچه هست این جوان هنوز 26 یا 27 سالش است اگر این انتظارات را می توانست پاسخ دهد که اکنون جای دیگر بود.... در نهایت بانک سامان هرچه باشد سابقه پولشویی و خرید و فروش اسلحه را ندارد کوچک ترین بانک خصوصی این مرز و بوم است و این آقای محسن خان هم طراح تبلیغاتی نحیف و خوش ذوقی است، قول میدهم با کمی مطالعه "خوش فکر" نیز بشود. انشالله

PEDRAM گفت...

سلام شاپور عزیز
تمام نظرات رو خوندم . مطالب و کامنت های کامل و جامع تو رو هم خوندم ...
خیلی خوشحالم و از تو ممنون به خاطر این همه حسی که نسبت به وطن داری ،مردمش و اینکه این چیزا دغدغه هستن برات ....
ولی چند نکته رو جهت یادآوری میگم :
اول اینکه بهتر هر جایی که می خوایم اعتراض کنیم از راه درستش وارد بشیم و با رسانه (لحن مناسب) صحبت کنیم که مثل نیروی انتظامی در جایگاه متهم نباشیم و حرفمون به راحتی به گوش همه برسیم .... ( و خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل .... )
دوم اینکه من از جایگاه آقای میثمی در سامان خبر ندارم و اینکه آیا می بایست روی این صحبت های شما با ایشان باشد و یا شخصی دیگر....
ولی به هر حال شاید با نگاه کمی منصفانه تر این تابلو ، شعار و طرح لایق این همه پرخاشگری نباشد و چه بسا که باشد ....
متاسفانه ما در ایران مشکل سواد بصری را در سطحی از مردم داریم ولی یادمان نرود که در بحث تخصصی تبلیغات هر طرح و آگهی یک مخاطب خاص دارد
و برای مخاطب خود و با رسانه نزدیک به او اکران می شود ، پس 1001 شاید وجود دارد که این تبلیغ برای که بود ، برای چه بوده و ...
پس بهتره اینقدر یک طرفه به قاضی نرویم و یک تبلیغ رو به خیلی چیزها ربط ندهیم که من بسیار مطمئنم که جناب میثمی هم با طرح خود به دنبال 5% مباحث مطروحه شما هم نبوده ....

به هر حال از آشنایی با تو و بلاگت خیلی خوشحال شدم
به امید آشنایی بیشتر

Amin Ed گفت...

سلام
عجب بلاگ با حالی داری.یادم باشه دلم پر بود بیام چند تا فحش کامنت کنم اینجا.خیلی منطقی و قشنگ با قضایا برخورد می کنی.واقعا لذت بردم.برده داری داره کمرمو می شکنه!

shapoor.shakhdar گفت...

به amined :
والا وبلاگ من وبلاگ من است! و برادکست کردن فحش های دیگران اندکی شرایط دارد! نمیخواهم ادای نیولبرالی در بیارم و بگم که من فعالیتم یک نفره است و هیچ کس را قبول ندارم، لیک کسانی را که قابل میدانم در کنار این بلاگ جا داده ام! بسیار خوشحال می شدم اگر وبلاگی، سایتی جیزی داشتید به من معرفی کنید! هرچند پروفایلتان در بلاگر مال کمتر از یک ماه گذشته است!

ناشناس گفت...

شما لینک شدید.
سر زنید به ما و لینک دهید.
www.asrnews.blogfa.com